موضوع 04
و اگر مساله شناساندن اسلام مطرح باشد، آيا مي توانيم تحت اين عنوان، يعني شناساندن جوهر اسلام و قرآن و اصول تربيتي محمد(ص)، نظامهاي خلافت را ملاک قرار دهيم، آيا مي توانيم با نظامهاي خلافت اموي و عباسي و آن عده از متکلمان و فقهايي که به خاطر منافع اين نظامها نه منافع توده و واقعيت مسائل قرآني علم کلام را تاليف و مسائل فقه را تدوين کردند[1] اسلام را معرفي کنيم و آن را در آيينه گفتار و رفتار اينان بشناسانيم؟ آيا مي توانيم، مثلا مانند کشيش عنود، پدر لامنس دشمن شناخته شده حق و شرق و اسلام-[2] در مقام معرفي تربيت شدگان [صفحه 128] اسلام، معاويه و يزيد و حجاج بن يوسف ثقفي را نام ببريد؟ آيا مي توانيم با واقعه بسر بن ارطاة (مامور معاويه) در يمن، و واقعه مسلم بن عقبه (واقعه حره) در مدينه، و صدها جنايت ديگر، امثال اينها، اسلام را معرفي کنيم؟ آيا مي توانيم کارهاي کساني چون وليد بن يزيد مرواني اموي و متوکل عباسي (اکفر بني عباس) را کارهايي صادر شده از خليفه رسول اللّه بدانيم؟ آيا اين حکومتها، حکومتهايي اسلامي بوده است؟ و آن حاکمان نمايندگان يک زمامدار اسلامي بودهاند؟ و آيا؟...و آيا؟... و آيا هيچ انسان مطلع از تاريخ و وقايع اسلام، و از حکمت و فقه قرآن، مي توان بگويد که منهاي سيره عملي علي و آل علي و معارف ايشان مي توان به معرفي حقيقت اسلام پرداخت؟ فشرده سخن در اين بخش اينکه، پس از توجه به اهميت بحث درباره غدير و معرفي فلسفه سياسي اسلام، و راز گستردن اين مباحث از اين ديدگاه، به چهار مساله بايد سخت توجه داشته باشيم: 1 وضع امروزين جهان اسلام. 2 بيداري در برابر تفرقه افکني. 3 رعايت عواطف خلقهاي مسلمان. 4 شناساندن جوهر اسلام. پس ما، هم نيازمند رعايت وضع امروزين جهان اسلاميم، هم نيازمند بيداري جدي در برابر تفرقه افکني و تجزيه آفريني، هم نيازمند رعايت عواطف مسلمانان، و هم نيازمند شناساندن جوهر اسلام و واقعيت حکومت قرآني و رهبري معصوم. و اين کاري است که دانشمندان مجاهد بسياري، در طول تاريخ- از سر [صفحه 129] ايمان به خدا و انسان، و اخلاص در معنويت و استقامت در حماسه براي انجام آن به پا خاسته اند. و- چنانکه پيشتر ياد کرديم فيلسوف شيعي، ابونصر فارابي، نيز فلسفه سياسي اسلام را با همين بحث شکل داده است. و فيلسوف بزرگ ديگر، ابن سينا، به همين علت، در کتاب شفا (فصل امامت و خلافت)، فلسفه (نص) (غدير) را مطرر کرده است. و فيلسوف و رياضيدان بزرگ، ابوريحان بيروني، واقعه غدير را (در الآثار الباقيه) ثبت کرده است. و فيلسوف و رياضيدان بزرگ ديگر، خواجه نصيرالدين طوسي، مبحث پنجم کتاب «تجريد العقائد» را، اثبات خلافت بلافصل حضرت علي (ع) نوشته است. و در همين راه و همين ارجمندي و عزت و جهاد و حماسه است کتابهاي ارجمند و بيدارگر معلم امت و پيشواي بزرگ علمي بغداد، در آغاز سده پنجم هجري، و متکلم سترگ، محمد بن محمد بن نعمان، معروف به شيخ مفيد، و کارهاي عظيم شيخ صدوق و ثقة الاسلام کليني و سيد مرتضي علم الهدي و شيخ الطايفه محمد بن حسن طوسي و همين گونه... تا علامه و مصلر مجاهد حضرت ميرحامد حسين هندي مولف کتاب عظيم (عبقات الانوار) و علامه و مصلر مجاهد حضرت سيد عبداالحسين شرف الدين عاملي، صاحب (المراجعات) و (النص و الاجتهاد) و (الفصول المهمة في تاليف الامة) و... و در اين عصر، نمونه کامل چنين خدمتي به عالم علم و اسلام و چنين بزرگداشت و دفاعي از حق و انسان و تاريخ و طبيعت و لحظه ها و زمان و عمق و عصمت و حماسه و عصيان اجتماعي، الغدير است. و اگر گفته اند: الغدير يوحد الصفوف في الملاء الاسلامي - کتاب الغدير صفهاي مسلمانان جهان را يکي مي کند، براي اين است. و اگر دهها دانشمند روشنگر از برادران اهل قبله، به سوي نويسنده «الغدير» دست موافقت و هماهنگي دراز کردند و براي او تقدير نامه ها نوشتند و در کشورها و سرزمينهاي خود در مجلات و روزنامه ها و کلاس هاي [صفحه 130] درس و محافل دانشگاهي و منابر عمومي و مساجد جامع- به شناساندن کتاب او و ارج کار او پرداختند، و به اين نيز اکتفا نکردند بلکه در ستايشش قصايدي بلند سرودند، و تا توجه يافتند که استادي يا محققي کتاب را نديده است در دسترسش قرار دادند (چنانکه شخصيت علمي و ادبي معروف مصر، محمد عبدالغني حسن، الغدير را براي استاد عباس محمود العقاد مي فرستد، و عقاد مقالهاي مبسوط درباره الغدير مي نگارد)، همه و همه، براي همين است. و ما هم که با چگونگي امکانات محدود خويش و عمق نگراني و لمس عظمت فاجعه- بزرگداشت او و معرفي موضعي و هر چه عميق تر کتابش را، گه گاه، از دست نهشته ايم، براي همين است. [صفحه 131]
چهارمين موضوعي که بايد، پيوسته، بدان توجه داشت، شناساندن جوهر اسلام است درموضوع چهارم اين فاصله از زمان و در اين روز و اين روزگار، که عصر علم و تحقيق و شناخت و تحليل است و دوران طلب و عطش انديشه ها و اذهان. و اين مسئله (شناساندن جوهر اسلام) اهميتش به مراتب از سه مسئله پيش، بيشتر است، زيرا بازشناسي اسلام و بازگشت به آنچه پيامبر خواسته است و سفارش کرده است و آن را براي سعادت قاطع انسان بسنده دانسته است، اگر مقدمه جهاني شدن اسلام و دريافت کلي حقوق انسان و فلاح خلقها و نجات بشريت از چنگال ديوان و ددان عصر جديد و دوران معصيت تاريخ و افسار گسيختگي معاصر باشد، بزرگترين خدمت به انسانيت و ابعاد متعالي زندگي و عصمت مهتوک تاريخ است، و بزرگترين وظيفه اي است که هر مسلماني مي تواند آن را بشناسد. شايد برخي از علما و مصلحين شيعه با اين آرزو، به مجاهدات طاقت سوز و جانگاه خويش برخاسته اند.
صفحه 128، 129، 130، 131.