موضوع 02











موضوع 02



تفرقه افکني موضوع دومي که بايد پيش چشم مجسم داشت، مسئله ي بزرگترين حربه اي است که دشمن بزرگ ارزشهاي انساني اسلام، يعني استعمار، در دست دارد. و آن تفرقه افکني است. کار گزاران استعمار خوب فرا گرفته اند که حتي در هر يک از سرزمينهاي اسلامي، چه مسئله اي را مطرح کنند و آتش جدايي مسلکي و تفرقه هاي سستي آفرين و بدبخت کننده را چسان و از کجا برافروزند و اختلاف را چگونه شدت دهند، و براي تجربه جامعه و طعمه ساختن آن، چه مرامها و مسلکهايي تازه بيافرينند، و از مرامها و مذاهب موجود چگونه بهره برداري کنند.

مثلاً در مستعمرات آنسوي جهان، براي ايجاد تفرقه عقيدتي و تجزيه اجتماع، مسئله اي را به عنوان مساله «مهدويت» نمي توان مطرح کرد و فرقه هايي ساخت و مورد بهره برداري قرار داد، اما در کشورهاي اسلامي بويژه ايران اين امر ممکن است و بلکه عملي است، چنانکه مشهود است. چون مسئله اي است که براي مردم مطرح است، فقط بايد زيرکانه از آن سود جست. و عياراني را مدد رساند تا بدين نام، پوشالي مسلک لاديني و لاوطني را رواج دهند.

جالب توجه است که براي پديد آوردن عامل تفرقه، در هر يک از سرزمينهاي اسلامي، مساله را به صورتي مناسب همان آب و خاک، مورد بهره برداري قرار مي دهند و در يک سرزمين نيز، از چند جانب متضاد: يکي را وا مي دارند تا در پيرامون اعتقاد به اين مفهوم (مهدويت) ادعاهايي وارد ذهن اشخاصي چند بکند،

[صفحه 87]

و ديگري را وا مي دارند تا از بيخ و بن چنين مسله اي را رد کند و در انکار و تمسخر آن قلم فرسايد. در نتيجه گروهي اين، گروهي آن پسندند، يکي در نهايت درجه انحطاط از باور، و يکي در نهايت درجه انحطاط از تعصب در انکار. و در هر صورت، هر يک چونان شاخهاي جدا افتاده از پيکر کلي اجتماع در مي آيند. و چه از اين بهتر، براي استعمار؟!

بدين گونه مي نگريم که اين مسله- يعني ايجاد تفرقه يا تشديد آن- به مستشرقين و دانشگاه ها و کرسيهاي خارجي (توضيحي در اين باره خواهد آمد) منحصر نبوده است، بلکه اين معصيت اجتماعي و مصيبت انساني، در داخل اقاليم اسلام نيز، به وسيله کساني ارتکاب شده و به وجود آمده است. و يکي از جوانب نگراني بار اين موضوع، مساله سنت و شيعه است و کتاب هايي که در آن به ستم، عليه شيعه سخن گفته اند و به مذهب اهل بيت پيامبر که قرآن و پيامبر همواره امت را به پيروي از آنان و تمسک به آنان سفارش کرده اند و پيروانشان تهمت ها زده اند و افتراها بسته اند. اين حقيقت شوم و استعمار پرورده را، هنگامي درک- بلکه لمس- مي کنيم که به کتابهايي[1] برخوريم چون:

فجر الاسلام تاليف احمد امين

ضحي الاسلام تاليف احمد امين

ظهر الاسلام تاليف احمد امين

السنة والشيعة تاليف محمد رشيد رضا

[صفحه 88]

محاضرات تاريخ الامم الاسلاميه تاليف شيخ محمد خضري

الصراع بين الاسلام و الوثنية تاليف عبداللّه قصيمي

الجولة في ربوع الشرق الادني تاليف محمد ثابت

عقيدة الشيعة تاليف دونالدس

الوشيعه تاليف موسي جاراللّه

و...

و اينها برخي از کتابهايي است که جلد سوم الغدير، صرف روشن کردن اتهامات آنها به شيعه و خنثي کردن تاثير سوء آنها شده است، کتابهايي که- دانسته يا ندانسته- يه اسلام خيانت کرده است و به مسلمين و وحدت راستين آنان صدمه زده است. و الغدير- از جمله- در راه تدارک و جبران اين صدمات برآمده است. و اين يکي از جوانب اصلاحي کتاب «الغدير» است و يکي از ضربات او بر پيکر استعمار، چه اين کتابها- مستقيم يا غير مستقيم- به املا استعمار نوشته و پخش و ترجمه شده است.



صفحه 87، 88.





  1. يا برخي کتابها که در سي چهل سال اخير، در ايران انتشار يافته است، که جز تجزيه جامعه و طعمه ساختن آن براي استعمار و تفکيک نيروها از هم و جدا ساختن صفوف از يکديگر و ترويج بدبيني و ولايتي و بي ايماني و ياس و تحير و بيحماسگي، يا بيگانه گرايي، هيچ نتيجه اي نداشته است.