شرايط مكاني











شرايط مکاني



خواننده ي گرامي همچنان که داستان را به دقت دنبال مي کند نبايد فراموش کند که اين سخنان در شهري بزرگ و پر جمعيت که در آن روزگار يکي از چند شهر معروف جهان بوده بيان شده است. از سوي ديگر اکثريت مردم اين شهر را ايرانيان تشکيل مي دادند و از اسلام جز آنچه اهل سقيفه معرفي کرده بودند چيزي نمي دانستند.

بد نيست با هم مروري بر گذشته ي اين شهر و ساختار جغرافيايي و تاريخي آن داشته باشيم تا جلوه هاي ديگري از اهميت اين روايت حذيفه بر ما روشن شود:

مدائن يا تيسفون در 32 کيلومتري جنوب شرقي بغداد کنوني در ساحل راست رود دجله واقع است و هفتصد سال سابقه ي پايتختي ايران را از زمان اشکانيان در قرن اول ميلادي تا آخر دوره ي ساسانيان در سال 650 ميلادي داشته و از بزرگترين شهرهاي دنيا در آن روزگار بوده است.

اصل اين شهر تيسفون بوده و در دوران هر پادشاه بزرگي بخش جديدي به اين شهر افزوده شده تا آنکه در زمان ساسانيان به نام «هفت شهر» يا «مدائن سبعه» يا «مدائن کسري» خوانده مي شده است.

اين هفت شهر که روي هم رفته يک شهر به نام «مدائن» را تشکيل مي دادند عبارت بودند از: 1. تيسفون يا شهر اصلي و قديمي،

[صفحه 15]

2. بزرگ شاپور، 3. اسپانو، 4. کردبندلا، 5. کرخه، 6. ويه اردشير، 7. رومکان.

نهايت عظمت اين شهر در زمان انوشيروان بود که آن کاخ عظيم را بنا نمود و ديوار «باب الابواب» را بعنوان «دروازه ي ايران» در آنجا قرار داد.

از پشت ديوارهاي اين شهر مناطق عرب نشين شروع مي شد، و لذا مردم اين شهر با زبان عربي آشنايي داشتند و نام عربي هم درباره ي آن بعنوان «مدائن سبعه» معروف بود.

پس از فتح ايران و سقوط حکومت ساساني اين شهر به دست مسلمانان افتاد. اول کسي که در اين شهر بعنوان حاکم اسلامي وارد شد سلمان فارسي بود که در زمان عمر به سال 16 هجري به دستور اميرالمؤمنين عليه السلام، حاکم اين شهر شد و در آنجا بود تا از دنيا رفت و در کنار بقاياي طاق کسري به خاک سپرده شد.

بعد از او افرادي به حکومت مدائن منصوب شدند تا زمان عثمان که حارث بن حکم پسر عمويش را به حکومت آنجا فرستاد. در اثر ظلمي که او بر مردم روا داشت، مردم نزد عثمان آمده و از او شکايت کردند.

اين بار حذيفه يماني به دستور اميرالمؤمنين عليه السلام براي حکومت مدائن انتخاب شد، و او همچنان حاکم اين شهر بود تا سال 35 هجري که عثمان کشته شده و اميرالمؤمنين عليه السلام به حکومت رسيد.

چهل روز بعد از حکومت اميرالمؤمنين عليه السلام، حذيفه از دنيا رفت و کنار قبر سلمان در مدائن به خاک سپرده شد. هم اکنون از آن شهر بزرگ جز طاق کسري و قبر سلمان و حذيفه چيزي باقي نمانده است، و زائران به زيارت آن دو بزرگوار مي روند.[1] .

[صفحه 16]

آنچه در اين کتاب مي خوانيم وقايع روزهاي آخر حکومت حذيفه در مدائن است، که با قتل عثمان و انتقال قدرت به صاحب غدير يعني اميرالمؤمنين عليه السلام براي اولين بار پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم کسي مي توانسته آزادانه حقايق را باز گويد، و پرده از وقايع سرپوش گذاشته شده توسط سقيفه بردارد، و علل انحراف مسير خلافت از غدير به سقيفه را براي مردم بيان کند.

شايد بتوان ادعا کرد فضاي حاکم بر شهر مدائن با جوّ شهر مدينه و کوفه تفاوت بسيار داشته است، چرا که در آن شهرها تبليغات سقيفه و حضور مدافعان و طرفداران آن به حدي بوده که حتي خود اميرالمؤمنين عليه السلام نمي توانستند حقايق را بي پرده و واضح بگويند. ولي در مدائن آن شهر بسيار بزرگ که پايتخت ايران بوده و مرکزيت داشته و تمامي اخبار از آنجا به گوشه و کنار کشور منتقل مي شد و طرفداران سقيفه کمتر در آنجا حضور داشتند، اين جريانات آسان تر و بدون واهمه ي دشمنان نقل شده است.



صفحه 15، 16.





  1. مروج الذهب: ج2 ص 314. الطبقات الکبري: ج 4 ص 87 و 93. المعارف (ابن قتيبة): ص 271. تاريخ دمشق: ج 21 ص 378 و 458. تاريخ بغداد: ج 1 ص 171. سير اعلام النبلاء: ج 1 ص 554. کتاب «شهرهاي جهان»: ص 143 تا 148.