نخستين پيمان نامه بر ضد غدير











نخستين پيمان نامه بر ضد غدير[1]



.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مردم را از توقفگاه «عقبه» گذراند و در منزل بعدي توقف نمود. سالم مولي ابي حذيفه در آنجا ابوبکر و عمر و ابوعبيده را در حال نجوي و گفتگوي خصوصي ديد. او نزد آنان رفت و گفت: آيا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم دستور نداده که بيش از دو نفر با هم خصوصي صحبت نکنند؟ بخدا قسم بايد مرا به آنچه صحبت مي کرديد خبر دهيد، وگرنه نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي روم و اين کار شما را به او خبر مي دهم.

ابوبکر گفت: اي سالم، عهد و پيمان خدايي مي بندي که اگر به تو خبر دهيم درباره ي چه اين جا جمع شده ايم، اگر دوست داشتي با ما باشي و اگر دوست نداشتي لب فرو بندي و آن را کتمان کني؟

[صفحه 69]

سالم- که با علي بن ابي طالب عليه السلام بغض و عداوت شديدي داشت و آنان اين جهت او را مي دانستند- پيمان بست تا با آنان باشد.

آنها به سالم گفتند: ما جمع شده ايم تا پيمان ببنديم و هم قسم شويم که از محمد درباره ي صاحب اختياري علي اطاعت نکنيم! سالم پرسيد: شما را بخدا آيا به راستي درباره ي اين مطلب گفتگو مي کرديد؟

آنها جواب دادند: بلي، بخدا قسم گفتگوي ما در همين مسئله بود و در غير اين نبود. سالم گفت: بخدا قسم من اولين کسي هستم که در اين مطلب با شما هم پيمان مي شوم و با شما مخالفت نخواهم کرد! بخدا قسم آفتاب طلوع نمي کند بر اهل بيتي که نزد من از بني هاشم مبغوض تر باشد و در بني هاشم کسي نزد من مبغوض تر و بدتر از علي بن ابي طالب نيست! در اين مورد هر چه به نظرتان مي آيد انجام دهيد و مرا هم در زمره ي خود به حساب آوريد.

آن چهار نفر همان ساعت بر ضد خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام پيمان بستند و متفرق شدند. هنگامي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قصد حرکت داشت نزد حضرت آمدند و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به آنها فرمود: درباره ي چه مسئله اي امروز خصوصي صحبت مي کرديد در حاليکه شما را از نجوي و گفتگوي خصوصي منع کرده بودم؟

آنها جواب دادند: يا رسول الله، ما فقط هم اکنون يکديگر را ملاقات کرده ايم! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با ناراحتي به آنها نگاه کرد و فرمود: شما داناتريد يا خداوند؟ «وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادًَْ عِنْدَهُ مِنَ اللهِ وَ مَا اللهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»،[2] «و کيست ظالم تر از کسي که شهادتي را نزد خدا کتمان مي کند، و خداوند از آنچه انجام مي دهيد غافل نيست».

[صفحه 71]



صفحه 69، 71.





  1. در روايت ديگر حذيفه مي گويد: آن عده جمع شدند و گفتند: محمد مي خواهد امامت را در اهل بيت خود قرار دهد! چهار نفر از آنان جدا شدند و به مکه رفتند. آنها وارد کعبه شدند و درباره ي آنچه بينشان گذشته بود پيمان نامه اي نوشتند که متن آن چنين بود: «اگر خداوند محمد را از دنيا برد و يا او کشته شد امر خلافت به اهل بيت او نرسد».

    پس از اين اقدامِ آنان، خداوند اين آيه را نازل فرمود: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَاًِّنّا مُبْرِمُونَ، أَمْ يَحْسَبُونَ أَنّا لانَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ، بَلي وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَکْتُبُونَ»، يعني: «کاري را بين خود محکم کرده اند در حالي که ما هم کارها را محکم مي کنيم. يا گمان کرده اند ما کارهاي پنهاني و سخنان سري آنان را نمي شنويم؟ بلي فرستادگان ما نزد آنانند و مي نويسند».

    (سوره ي زخرف: آيه ي 80 -79).

    بحارالانوار: ج 37 ص 129. عوالم العلوم: ج 3:15 ص 298.

  2. سوره ي بقره: آيه ي 140.