افشاء سرّ غدير توسط عايشه











افشاء سرّ غدير توسط عايشه



خداوند، اقدامات عايشه و حفصه و پدرانشان در اين باره را به پيامبرش خبر داد.[1] مدتي نگذشت که عايشه آن اسرار را به حفصه خبر داد، و هر کدام از آنها پدرانشان را از اين موضوع مطلع کردند.

آنان جمع شده و سراغ آزاد شدگان[2] و منافقين فرستادند و همه را از اين امر مطلع کردند. سپس رو به يکديگر کرده گفتند:

محمد مي خواهد امر خلافت را در اهل بيت خود مانند کسري و قيصر پايدار کند! نه بخدا قسم اگر خلافت به علي برسد در زندگي براي شما لذتي نخواهد بود. محمد طبق ظاهرتان با شما معامله مي کند اما علي طبق آنچه که در دل خود از شما دارد با شما معامله خواهد کرد. در اين باره خوب فکر کنيد و نظر دهيد.

بحث در بين آنان آغاز شد و سخن از سر گرفتند، و آنقدر تبادل نظر نمودند تا متفق شدند براي جلوگيري از اين مسئله[3] شتر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را بر فراز کوه «هَرشي» بِرَمانند. آنها اين کار را يکبار ديگر در جنگ تبوک

[صفحه 54]

انجام داده بودند، اما خداوند خطر را از پيامبرش دور کرده بود.[4] اين

[صفحه 55]

عده بارها درباره ي قتل يا ترور يا مسموم کردن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به صور مختلف با هم متفق شده بودند. آزاد شدگان از قريش و منافقين از انصار و هر کس از اعراب مدينه و اطراف آن که در قلبشان نيت بازگشت از اسلام بود، هم پيمان و هم قسم شدند تا شتر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را بر گردنه عقبه بِرَمانند؛ و معاهده کنندگان اصلي چهارده نفر بودند.[5] .



صفحه 54، 55.





  1. خداوند درباره ي اين افشاي سرّ عايشه آياتي از قرآن در سوره ي تحريم: آيه ي 3 به بعد نازل فرموده است: «وَ اًِّذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ اًِّلي بَعْضِ أَزواجِهِ حَديثاً فَلَمّا نَبَّاَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ، فَلَمّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَليمُ الْخَبيرُ»، يعني: «و هنگامي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به يکي از همسرانش (عايشه) سخني به پنهاني گفت و چون وي آن را افشا نمود و خدا هم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را از افشاي او آگاه ساخت، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برخي از افشاهاي او را به وي اظهار کرد و از برخي اعراض نمود. هنگامي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به آن همسرش (عايشه) افشا سر را خبر داد، او گفت: چه کسي تو را از اين افشا باخبر ساخت؟ حضرت فرمود: خداي دانا و آگاه مرا خبر داد».
  2. منظور منافقيني بودند که پس از فتح مکه مسلمان شدند و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آنان را بخشيد و از آن پس بعنوان «طُلَقاء»- يعني آزاد شدگان- شناخته مي شدند.
  3. منظور از اين مسئله، «اعلام صاحب اختياري علي بن ابي طالب عليه السلام» است.
  4. توطئه ي قتل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در قله ي کوه با رماندن شتر حضرت در پرتگاه کوه، دوبار توسط اين گروه خاص منافقين طراحي شد. يکي در جنگ تبوک و ديگري در حجة الوداع.

    هنگامي که لشکر اسلام همراه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از جنگ تبوک بازمي گشتند اين عده از منافقين با يکديگر تصميم گرفتند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را از گردنه ي کوه به پايين بياندازند؛ و اين مطلب از سوي خداوند به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خبر داده شد.

    هنگامي که به نزديکي کوه رسيدند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «هر کس مايل است مي تواند از زمين هموار کوه را دور بزند زيرا وسيع تر است»، و خود حضرت مسير را از فراز کوه پيمود. مردم مسير خود را از روي زمين هموار دور کوه قرار دادند جز آن عده که نقشه کشيده بودند. آنان به طور پنهاني قبل از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر فراز کوه آمدند.

    حضرت به عمار دستور داد افسار شتر را بگيرد و حذيفه از پشت سر شتر را راهنمايي کند. در اثناي حرکت آنگاه که بر فراز کوه رسيده بودند ناگهان صداي دويدن منافقين را از پشت سرشان شنيدند که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را محاصره کرده بودند.

    پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم غضب کرد و به حذيفه دستور داد به آنان حمله کند و آنان را رد کند. حذيفه از مقابل به آنها حمله ور شد و با چوبدستي که همراه داشت بر سر و صورت مرکب هايشان زد و آنان را فراري داد؛ و در حاليکه توطئه گران روي خود را پوشانده بودند حذيفه توانست آنها را ببيند.

    هنگامي که حذيفه را ديدند خداوند ترس را در دلهايشان انداخت و گمان کردند حيله ي آنان بر حذيفه معلوم شده است. از اين رو به سرعت حرکت کردند و خود را به پاي کوه رسانده و بين مردم رفتند.

    حذيفه نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بازگشت. حضرت فرمود: اي حذيفه، شتر را به حرکت درآور، و تو اي عمار حرکت کن! آنها سرعت گرفته و از گردنه بيرون آمدند و در پاي کوه منتظر مردم شدند.

    پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به حذيفه فرمود: از اين گروه کسي را شناختي؟

    - فقط مَرْکب فلان و فلان را شناختم، زيرا ظلمت شب آنها را در خود فرو برده بود و آنان رويشان را پوشانده بودند.

    - آيا مي دانيد آن گروه سواره چه تصميمي داشتند؟

    - خير، يا رسول الله.

    - آنها حيله کرده بودند تا با ما مسير را بپيمايند و هنگامي که گردنه در ظلمت شب فرو رفت مرا از آن به پايين بياندازند.

    - يا رسول الله، آيا دستور نمي دهيد هنگامي که مردم آمدند گردنشان زده شود؟

    - کراهت دارم از اينکه مردم بگويند: «محمد بر ضد اصحابش دست بلند کرده است». سپس براي حذيفه و عمار آنان را اسم برد و فرمود: اين را کتمان کنيد.

    حذيفه مي گويد: کساني که قصد داشتند شتر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را در بازگشت از جنگ تبوک بِرَمانند عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، معاويه، ابوسفيان، طلحه، سعد بن ابي وقاص، ابوعبيده، ابوالاعور، مغيره، سالم مولي ابي حذيفه، خالد بن وليد، عمرو بن عاص، ابوموسي اشعري و عبدالرحمن بن عوف.

    بحارالانوار: ج 21 ص 222 و 247.

  5. حذيفه در قسمت پنج اين حديث نام چهارده نفر را برده است که دقيقاً همان چهارده نفر توطئه گران تبوک هستند.