فتنه عظيم سقيفه











فتنه عظيم سقيفه



حذيفه به جوان گفت: اينها اخباري بود که درباره ي آن سؤال کردي.

جوان گفت: خداوند جزاي خير ندهد کساني را که سخنان نيک پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را درباره ي علي عليه السلام شنيدند و به خدا و رسولش خيانت کردند، و خلافت را از کسي که خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به خلافت او راضي بودند گرفته و به کسي که خدا و رسولش او را سزاوار آن نمي دانستند سپردند. بخدا قسم شکي نيست که بعد از آن خيانت ابداً رستگار نخواهند شد.

حذيفه از منبر پايين آمد و گفت: اي برادر انصار، اين فتنه از آنچه فکر مي کني بزرگتر و عظيم تر بود. بخدا قسم چشم ها بسته شد و يقين از قلبها رفت؛ و دشمن زياد شد و ياران اهل حق کم شدند.

جوان گفت: شمشيرهايتان را از غلاف بيرون مي کشيديد و بر دوشها مي گذارديد، و آنقدر گمراهان از حق را مي کشتيد تا کشته مي شديد و يا آنچه از اطاعت خدا و رسولش دوست داشتيد درک مي کرديد.[1] .

حذيفه جواب داد: اي جوان، گوشها و چشمهايمان گرفته شده بود و از مرگ کراهت داشتيم. دنيا برايمان زينت پيدا کرده بود و مقدّر خدا بود که ظالمين بر ما حکومت کنند. ما از خدا مي خواهيم گناهان ما را ببخشد و از او حفظ در باقي عمرمان را مي طلبيم. براستي که او صاحب اختيار مهربان است.

سپس حذيفه به خانه اش رفت و مردم متفرق شدند.

[صفحه 47]



صفحه 47.





  1. يعني به اهداف الهي مي رسيديد.