نامه اميرالمؤمنين به مردم مدائن











نامه اميرالمؤمنين به مردم مدائن



هنگامي که نامه ي اميرالمؤمنين عليه السلام به حذيفه رسيد مردم را جمع نمود و نماز جماعتي بر پا کرد. سپس دستور داد تا نامه را آورده و براي مردم بخوانند که متن آن چنين بود:

بسم الله الرحمن الرحيم

از بنده ي خدا، علي اميرالمؤمنين

به مسلماناني که نامه ام به آنان مي رسد

سلام بر شما؛

من خدايي را که جز او پروردگاري نيست شکر مي کنم، و از او مي خواهم بر محمد و آل او صلوات فرستد.

اما بعد، خداوند دين اسلام را براي خود و ملائکه و پيامبرانش برگزيد، بخاطر محکم کردن پايه ي خلقت و تدبير نيکش و نظر رحمت او به بندگانش؛ و محبوبترين مخلوقاتش را به آن اختصاص داد.

خداوند محمد را براي اين امت مبعوث کرد. سپس براي بزرگداشت و فضيلت بشر کتاب و حکمت را به او آموخت. آنان را تربيت نمود تا هدايت شوند، و جمع کرد تا متفرق نشوند و آگاهي ديني داد تا ظلم نکنند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پس از انجام آنچه بر عهده اش بود به سوي رحمت پروردگار شتافت، در حاليکه هم او خدا را شکر مي کرد و هم پروردگار سپاسگزار او بود. پس از او عده اي از مسلمانان دو نفر را که به روش و سيرتشان رضايت دادند به خلافت وا داشتند.[1] .

[صفحه 35]

آن دو مدتي بر سر خلافت بودند، تا آنکه خداوند آنان را از اين دنيا برد. سپس سومي را به خلافت نشاندند. او کارهاي خلافي انجام داد و موجب نارضايتي مردم شد. از اين رو مردم متحد شدند و به وي اعتراض کرده و اوضاع را تغيير دادند.[2] .

سپس نزد من آمدند همچون رديف شدن اسبان و با من بيعت کردند. من از خدا هدايت مي طلبم و از او در تقوايم کمک مي خواهم.

بدانيد که براي شماست بر ما عمل کردن به کتاب خدا و سنت پيامبرش، بپا داشتن حق او در بين شما، زنده کردن سنت او، دلسوزي براي شما در نهان و آشکار، و در اين راه از پروردگار کمک مي گيريم و خدا ما را کافي و بهترين وکيل است.

من امور شما را به دست حذيفة بن يمان سپردم. او کسي است که به اعتقادش راضيم و رفتار با صلاحيت را از او اميدوارم. به او دستور داده ام به نيکوکاران احسان کند، با افراد منحرف رفتار شديد داشته باشد، و نسبت به مردم با مهرباني رفتار کند.

از خداوند مي خواهم تا بهترين خوبيها و احسان و رحمت واسعه اش شامل حال ما و شما شود.

والسلام عليکم و رحمة و برکاته

[صفحه 36]



صفحه 35، 36.





  1. در اينجا حضرت با آنکه امکان صراحت در کلام نداشته ولي عبارات دقيقي به کار برده اند: اولاً عده اي از مسلمانان که همان منافقين بودند ابوبکر و عمر را انتخاب کردند. ثانياً فقط آنان روش ابوبکر و عمر را مي پسنديدند. ثالثاً آن منافقان ابوبکر و عمر را به خلافت واداشتند يعني ديگران را هم مجبور به پذيرش آن نمودند و اين امر براي ساير مسلمانان اختياري نبود.
  2. عثمان پس از 12 سال خلافت در 86 سالگي با شمشير مردم کشته شد و از ترس مهاجرين و انصار کسي جرئت دفن او را نداشت. پس از سه روز، پنهاني در نيمه شب او را در «حُشّ کوکَب» که مقبره ي يهوديان بود دفن کردند. هنگامي که معاويه به خلافت رسيد آن محل را به مقبره هاي مسلمين متصل کرد!

    بحارالانوار: ج 31 ص 493.