قتل عثمان و خلافت صاحب غدير
[صفحه 32] همچنين کارگزاران خويش را به شهرهاي مختلف فرستاد، که از جمله ي آنها يکي عمر بن سفيان بن مغيرة بن ابي العاص بن اميه بود که به مُشکان[2] فرستاد، و ديگري حارث بن حکم بود که به مدائن فرستاد. مدتي که حارث حاکم مدائن بود بر مردم شهر سخت مي گرفت و با آنان بدرفتاري مي کرد. پس از چندي گروهي از مردم مدائن به شکايت نزد عثمان آمدند و او را از بدرفتاري و سخت گيري حارث آگاه ساختند و با وي به درشتي سخن گفتند. عثمان با شنيدن سخنان آنان، حذيفه يماني را براي حکومت مدائن فرستاد؛ و اين در آخرين سالهاي حکومت او بود. حذيفه همچنان حاکم مدائن بود تا عثمان کشته شد و اميرالمؤمنين عليه السلام به خلافت رسيد.[3] .
هنگامي که عثمان به خلافت رسيد عمويش حکم بن عاص و پسران او مروان و حارث را نزد خود پناه داد و به مدينه بازگرداند.[1] .
صفحه 32.
حکم بن ابي العاص در زمان جاهليت همسايه ي حضرت بود و پس از اسلام از همه ي همسايگان بيشتر آن حضرت را اذيت مي کرد. آمدن او به مدينه بعد از فتح مکه بود و اسلام آوردن او روشن نبود. او پشت سر پيامبر به راه مي افتاد و با اشاره ي چشم حضرت را مسخره مي کرد و سخن آن حضرت را تکرار مي کرد و بيني و دهانش را حرکت مي داد، و هنگامي که حضرت به نماز مي ايستاد پشت سر حضرت مي آمد و با انگشت اشاره مي کرد. به همين جهت حرکت دهان و بيني و چشمش بعنوان يک مرض در او ماند و به نوعي کم عقلي مبتلا شد. روزي به يکي از حجره هاي پيامبر که حضرت با همسرش در آنجا بود سرکشيد و به داخل حجره نگاه کرد. حضرت او را شناخت و با چوبدستي به قصد او بيرون آمد و فرمود: چه کسي شرّ اين سوسمار ملعون را از سر من کم مي کند؟ و نيز فرمود: «او و فرزندانش حق ندارند با من در يک شهر زندگي کنند»؛ و سپس همه ي خانواده اش را به طائف تبعيد نمود. وقتي عثمان به حکومت رسيد خانواده ي حکم بن ابي العاص را وارد مدينه کرد و اين مخالفت او با پيامبر همه را به تعجب واداشت! الغدير: ج 8 ص 243.