پيام غدير











پيام غدير



پس از فرمان حق، رسول خدا (ص) دستور توقف داد. آنها که رفته بودند، برگشتند و آنان که عقب مانده بودند، رسيدند.

براي مردم اين سوال بود که چرا پيامبر اينجا که آبادي نيست، توقف کرد؟ مگر چه شده است؟ همه به دنبال سايه مي گشتند. مردم پس از لحظاتي، خار و خاشاک را از زمين پاک و جاروب کردند و آماده نماز شدند. هنگام ظهر بود. صداي ملکوتي اذان در بيابان پيچيد و پيامبر (ص) مشغول نماز شد و مردم به ايشان اقتدا کردند. پس از اتمام نماز، رسول خدا (ص) بر بالاي منبري که از جهاز شتران درست شده بود، قرار گرفت و خطبه خواند: سپاس و ستايش مخصوص خداوند است، از او ياري مي جوييم و به او ايمان داريم و بدو و بدو تکيه مي کنيم و از شرور نفس و بدي کردارمان به او پناه مي بريم که او راهنمايي براي گمراهان نيست. گواهي مي دهم که معبودي جز او نيست و محمد رسول اوست. اي مردم! آگاه باشيد که من به زودي از ميان شما مي روم و دعوت را لبيک مي گويم، من مسئول هستم و شما نيز مسووليد، درباره من چه فکر مي کنيد؟

مردم با شنيدن اين سخن:از ميان شما مي روم بشدت غصه دار شدند گفتند: نشهد ان قد بلغت و نصحت وجهدت فجراک الله خيرا.

در حالي که نفسها در سينه حبس و اشک چشم، گونه ها را مرطوب کرده بود، جواب دادند: گواهي مي دهيم که ما را به دين خدا فرا خواندي و براي ما خير خواهي کردي و در راه مکتب الهي کوشش فراوان کردي، خدايت تو را پاداش نيک دهد!

پيامبر (ص) فرمود:

آيا گواهي نميي دهيد که جز الله معبودي نيست و محمد بنده و رسول خداست و بهشت و دوزخ و مرگ، حق و قيامت بي شک فرا مي رسد و خداوند مردگان را بر مي انگيزاند؟

مردم جواب دادند: آري گواهيم.

رسول خدا فرمود:

من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار مي گذارم، با آن دو چگونه رفتار مي کنيد؟

شخص ناشناسي پرسيد: آن دو چيست؟ آن حضرت فرمود:

قرآن که يک رشته اش دست خدا و رشته ديگرش به دست شماست و عترت و اهل بيتم که اگر به آن دو چنگ زنيد، هرگز گمراه نمي شود.