استدلال امام صادق
حکيماني به حکمت و معرفت تربيت شده و به رسالت مبعوث گشته اند و آنان با آنکه در خلقت ظاهري با مردم شريکند اما در احوال و اخلاق و کمالات و فضايل از مردم برترند و آمدن چنين رسولاني در هر عصر براي هر نسل لازم و ضروري است تا زمين از وجود حجت خدا خالي نباشد. منصور بن حازم در گفتگويي که با امام صادق (ع) دارد و درباره معرفت اللّه، نياز مردم به حجتهاي الهي است، مي گويد: من به کساني که منکر امام بعد از پيامبر (ص) بودند گفتم: - آيا شما مي دانيد که پيامبر حجت خدا بر مردم بود و اطاعتش بر مردم لازم؟ - آري. - وقتي پيامبر خدا از ميان مردم رفت حجت خدا بر مردم کيست؟ - قرآن. من چون در قرآن انديشه کردم، دريافتم حتي کساني که به قرآن ايمان ندارند در بحث و مجادله و براي غلبه بر رقباي خود، بدان تمسک مي جويند و آيات قرآن را براي منافع و عقايد خود تفسير به راي مي کنند پس متوجه شدم که قرآن را نگهبان و پاسداري لازم است که آن را بر اساس حقيقت و آن گونه که نازل شده تبيين و تفسير کند به طوري که او هر چه درباره قرآن بگويد درست و حق باشد پس به ايشان گفتم: - نگهدار و پاسدار قرآن کيست؟ - ابن مسعود، حذيفه و... قرآن را مي دانستند. - آيا آنها تمام قرآن را مي دانستند؟ - نه. در پايان، منکران به اين نتيجه رسيدند که کسي جز علي (ع) دانا و عالم به تمام قرآن نيست، زيرا وقتي قرآن در بين مردم باشد و از طرفي، هيچ کس، تفسير تمامي آن را نداند، اگر کسي پيدا شود که تمام آن را بداند او حجت خداست و اطاعتش بر مردم واجب است. چنين کسي تنها علي بن ابي طالب است که هر چه درباره قرآن بگويد حق است.
هشام بن حکم مي گويد امام صادق (ع) در جواب شخص کافري که پرسيده بود: وجود پيامبران را چگونه اثبات مي کنيم؟ فرمود: چون ثابت شد که جهان را هستي بخشي است که از ما و همه مخلوقات والاتر و برتر و حکيم تر است و در اوج رفعت و عظمت است ممکن نيست که بندگان او را ببينند و لمس نمايند و بي واسطه با او گفتگو کنند، بنابراين، ضرورت دارد که پروردگار، نمايندگاني در ميان خلق داشته باشد که خواسته خداوند را براي مردم بيان و آنان را به مصالح و مفاسدشان رهبري نمايند و واسطه رساندن فيض الهي به مردم باشند، اين واسطه هاي فيض، پيامبرانند.