امامت و ولايت











امامت و ولايت



پس از انتصاب مولاي متقيان علي (ع) به امامت و پديد آمدن خجسته روز غدير، براي هر کس به طور طبيعي، سوالهايي که در خصوص مباني عقلي، اجتماعي و سياسي اين انتصاب به وجود مي آيد که براي روشن شدن آنها اين بحث را به طور خلاصه و گذرا، طرح مي کنيم.

از وقتي که بشر خود را شناخت براي تامين خوشبختي و سعادت خود، همواره دنبال شناخت عوامل و ريشه هاي آن بود. او مي خواست بداند، که چه وسايلي لازم است، تا يک جامعه سالم، زنده، فعال، آگاه، آزاد، شجاع، نيرومند، مستقل و مترقي تحقق يابد، اين آرزو و عقيده، براي جامعه بشري به شکل رويا در آمده بود. افلاطون اين جامعه رويايي را مدينه فاضله نام گذاشت.

انديشمندان، متفکران و جامعه شناسان از زمانهاي دور، هر کدام در اين مورد، عقيده خاصي داشتند بعضي از فلاسفه مانند افلاطون معتقد بودند که حکومت بايد به دست افراد صلاحيت دار باشد و به همين منظور، لازم مي دانستند که حکومت و سرپرستي جامعه به عهده حکما، علما و عقلا باشد. عده اي که معتقد به حکومت فلاسفه بودند، مي گفتند: قوانين بي روح و بي جان نمي تواند جامعه را به سرمنزل مقصود برسانند. گروهي ديگز عقيده داشتند که اگر جامعه اي پاک، شايسته و وظيفه شناس ‍ مي خواهيم، لازم است که قوانين جامع، عادلانه و مترقي داشته باشيم تا به وسيله آن، جامعه برتر و ايده آل محقق شود. ارسطو (معلم اول) از طرفداران اين نظريه بود.