غديريه واله افشار


ي

حاج ميرزا علي مشهور به «صدر الذاکرين» فرزند عبدالحسين در سال 1260 هـ.ق در اروميه چشم به جهان گشود. او داراي طبعي روان و ذوقي سليم بود و در اشعارش به «واله» تخلص مي کرد. او از جهت تعلق به قبيله افشار به «واله افشار» مشهور است.
از خصوصيات زندگاني و فعاليتهاي اجتماعي و تحصيلات واله، اطلاعي در دست نيست، جز اينکه از اشتهارش به صدرالذاکرين مي توان حدس زد که عمده کار او موعظه و پند و اندرز مردم و ذکر مصيبت بوده است.
ناشر کتاب «توان و روان» در مقدمه آن درباره واله چنين مي نويسد:
اين صحيفه منيفه دلپذير و اين مجموعه شريفه بي نظير که مسمي به توان و روان است، از نتايج سحر پرداز و بدايع آثار معجز طرازِ محدث فاضل و فرزانه و محقق کامل يگانه، وحيد العصر و الزمان و فريد العهد و الاوان، اديب صاحب قدر حاج ميرزا علي صدر المتخلص به «واله» ـ اکرمه الله بنواله ـ مي باشد.
آن مرحوم داراي فنون علوميه و از مشاهير اهل اروميه مي باشد و در ميدان بلاغت و سخنداني گوي سبقت از همگان ربوده و در شيوه شيواي املا و انشاء در ميان اهل تحرير، فرد اکمل و در فنّ وعظ و رثا در بين اهل تقرير نمره اول محسوب مي شد.1
از سخن ناشر که واله را درک کرده، استنباط مي شود که واله علاوه بر وعظ، به نوشتن اسناد از قبيل سجلات، عقدنامه، طلاقنامه و… نيز اشتغال داشته است.
واله داراي فرزندي بوده به نام حاج ميرزا علي اصغر (متولد 1251ش، متوفاي 1320ش) او نيز مانند پدرش داراي طبعي سليم و ذوقي لطيف بوده و در اشعارش «محيط» تخلص مي کرده است.2
واله پس از عمري خدمت به دين در سال 1330قمري رخت از اين سراي فاني به دار باقي کشيد.3 فرزند محيط در مرگ وي اين ماده تاريخ را سروده است:
چون نواي «ارجعي» از جانب رب جليل از سروش آمد به گوش هوش، حاجي صدر را
سوي عقبي شد روان دامن کشان از اين جهان بهر خود بگزيد جا در بزم جنّت صدر را
پرتو طبعش به هنگام اداي نظم و نثر خيره کردي در فلک از روشنايي بدر را
ديده گريان بهر تاريخش «محيط» زار گفت: «داد حق منزل ز صدر سدره حاجي صدر را»

نمونه اي از اشعار واله، قطعه زير است که در مدح اميرمؤمنان علي(ع) سروده است:
علي نور بخشد به افلاکيان چو استاره اي صبح بر خاکيان
علي آن که داده ست نور و بها عبادت دليل سعادت بود
علي ياد کردن عبادت بود به عرش و به کرسي به ارض و سما
به روي علي ديدن عادت کنيد خدا را از اين رو عبادت کنيد
به خلقت نبود ار علي را وجود به صديقه در دهر کفوي نبود
علي پور بوطالب آن شاه دين خداوند را بود حبل متين

از واله دو اثر درباره حضرت علي(ع) در دست است:

1 ـ توان و روان يا اربعين4
منظومه اي است در شرح و ترجمه چهل حديث نبوي در فضايل حضرت علي(ع) . مؤلف ابتدا متن حديث را بدون نقل سند، به عربي مي آورد و پس از آن با شعر فارسي به ترجمه و تفسير آن مي پردازد، واله اين اثرخود را در سال 1316قمري به پايان رسانيده و در ماده تاريخ آن گويد:
دوباره به تاريخ گفتـم روان: «توانِ روان کرد طبعم روان»

واله پس از چند سال در سال 1322 قمري در کتاب تجديد نظر نموده و ماده تاريخ را اين چنين اصلاح نموده است:
به تـاريـخ تأليـف گفتـه روان: «توان و روان کرد طبعم روان»

واله در کتاب توان و روان اين چهل حديث را شرح نموده است:

1 ـ عنوان صحيفة المؤمن حبّ علي بن ابي طالب(ع).
2 ـ قل لمن أحبّ علياً يتهيأ لدخول الجنة.
3 ـ کفّي و کفّ عليٍّ في العدل سواء.
4 ـ القرآن مع عليّ وعليّ مع القرآن.
5 ـ من اذي علياً فقد اذاني.
6 ـ انا و عليّ من شجرة واحدة والناس من شجر شتّي.
7 ـ انا المنذر وعليّ الهادي و بک يا عليّ يهتدي المهتدون.
8 ـ عليّ مني بمنزلة الرأس من بدني.
9 ـ عليّ في الجنة کالکوب الصبحة لاهل الدنيا.
10 ـ عليّ باب من دخل منه کان مؤمنا و من خرج عنه کان کافرا.
11 ـ ذکر عليّ (ع) عبادة.
12 ـ النظر الي وجه عليّ عبادة.
13 ـ لو لم يخلق عليّ لم يکن لفاطمة کفو.
14 ـ لو اجتمع الناس علي حب عليّ لما خلق اللّه النار ابداً.
15 ـ يسئل الناس يوم القيامة عن الاقرار بولاية عليّ.
16 ـ سيکون من بعدي فتنة فاذا کان ذلک فالزموا عليّا فانه الفارق بين الحق والباطل.
17 ـ عليّ منّي وأنا منه وهو وليّ کل مؤمن و مؤمنة.
18 ـ عليّ وشيعته الفائزون يوم القيامة.
19 ـ عليّ خير البشر من ابي فقد کفر.
20 ـ مثل عليّ في الناس کمثل قل هو اللّه احد في القرآن.
21 ـ لکل نبيّ صاحب سرّ و صاحب سرّي علي بن ابي طالب.
22 ـ انا مدينة العلم وعليّ بابها ومن اراد المدينة فليأتها من بابها.
23 ـ يا عليّ انت يعسوب المؤمنين والمال يعسوب الظالمين.
24 ـ انّ الله جعل ذريّة کل نبي في صلبه وجعل ذرّيتي في صلب علي بن ابيطالب.
25 ـ قسّم الحکمة عشرة اجزاء فاعطي عليّ تسعة والناس جزءً واحدا.
26 ـ لکل نبيّ ووصيّ وارث وان عليّا وصيّي و وارثي.
27 ـ انا وعليّ هذا حُجّة الله علي خلقه.
28 ـ سئل النبي: من عنده علم الکتاب؟ قال: انما ذلک عليّ.
29 ـ حبّ عليّ يأ کل الذنوب کما تأکل النار الحطب.
30 ـ مثل اهل بيتي کمثل سفينة نوح، من رکبها نجي ومن تخلف عنها غرق.
31 ـ مثل اهل بيتي کمثل باب حطّة، من دخل غفر له.
32 ـ إنّا اهل بيت اختار اللّه لنا الآخرة علي الدنيا.
33 ـ سئلت ربي ان لايدخل احدا من اهل بيتي النار فاعطانيها.
34 ـ اللهم انّ هؤلاء اهل بيتي ولحمتي، يؤلمني ما يؤلمهم ويجرحني ما يجرحهم.
35 ـ حبّ آل محمد يوما خير من عبادة سنة.
36 ـ حبّ عليّ براءة من النار.
37 ـ من مات في حب آل محمد فقد مات شهيداً و من مات في بغض آل محمد مات ميتة جاهلية.
38 ـ اللهم لاتمتني حتي تريني وجه عليّ(ع).
39 ـ من ذکر فضيلة من فضائل عليّ(ع) مقراً بها غفراللّه له ما تقدم من ذنبه وما تأخر.
40 ـ لو أنّ الرياض أقلام والبحر مداد والجن حُسّاب والانس کتّاب ما احصوا فضائل عليّ بن ابيطالب(ع).5

2 ـ غديريه
واله اين غديريه را درتخميس قصيده مشهور ملامهرعلي خويي سروده است. شايان ذکر است که ملا مهر علي خويي متخلص به «فدوي» (1182 ـ 1263ق) غديريه اي در مدح حضرت علي(ع) سروده است که مشهور است و با اين بيت شروع مي شود:
ها عليّ بشر کيف بشر ربـه فيـه تجلّـي و ظهـر

قصيده فدوي را شاعران زيادي استقبال و تخميس کرده اند که ما همه آنها را در کتاب «ولايت نامه» (غديريه) ملامهرعلي فدوي خويي آورده ايم. واله نيز قصيده فدوي را در بيست ونه بند تخميس نموده که تا به حال منتشر نشده است. قبل از درج اصل تخميس دو مطلب را بايد در اين باره تذکر داد:

الف: شاعر ديگري با تخلص واله اين قصيده را تخميس نموده که غير از واله افشار است. اين شاعر ملاعلي فرزند عبدالعظيم خياباني تبريزي معروف به علي مجتهد تبريزي (متوفاي 1340ق) است. تخميس او با اين بند آغاز مي شود:
في عليّ حار عقلي و حسر في عليّ طار قلبي و نفر
في علي ضلّ قوم و کفر

ها عليّ بشر کيف بشر
ربـّه فـيـه تـجـلـي و ظـهــر6

ب: مرحوم شيخ جابر فاضلي خويي در کتاب «تذکرة الفضلا»7 در شرح حال ملاعلي خويي (متوفاي1256ق) بند اول تخميس واله افشار را ذکر نموده و آن را به ملاعلي خويي نسبت داده است که صحيح نيست؛ زيرا شاعر بودن ملاعلي خويي مورد ترديد است و در صورت سرودن شعر تخلص وي واله نبوده در حالي که شاعر در پايان تخميس تخلص خود را آورده و مي گويد:
«واله» المـادح الله حماه و وفيه الحظ في نيل مناه

غديريه

منکر المولي اذا فات و مرّ


في الجزا سيّان صلي ام فجر

ويل من أخرّه بعد اُخر


ها علي بشر کيف بشر

ربّه فيه تجلي و ظهر
أنا مَن أين و من أين الثناء إنّما القيت دلوي في الدّلاء
هو والعالم ماه و رحي هو والمبدء شمس وضيا

هو والواجب نور و قمر
حُبّه اضمر في مضماري حطّة عنّي غداً اوزاري
قدرة اللّه قضاء الجاري اُذن اللّه و عين الباري
يا له صاحب سمع و بصر
هو عبداللّه قوم عبدوه واخو الهادي اناس جحدوه
نور الانوار اردوا يطفوه جنس الاجناس عليّ و بنوه
نوع الانواع الي حادي عشر
ايها الناصب ياحد جدلاً حقّق الظن واحسن عملا
في البرايا ليس منه بدلا يضرب اللّه بشيءٍ مثلا8
معه الله کنار و حجر
عالم الغيب و علاّم اما کان في الاعلام علماً علما
خيرة الاکوان ارضاً وسما علة الکون فلولاه لما
کان للعالم عين و أثر
مستّسر السرّ لايحمله ملک والخلق لايکفله
لم اقل آدم ماينسله وله ابدع ما تعقله
من عقول و نفوس وصور
ودّه حسبک کشفاً للغموم ما به اختصّ محال للعموم
قالع الباب و ابواب العلوم فلک في فلک فيه نجوم
صدف في صدف فيه دُرر
علم اللّه وإنّي معلن معه الحق وقلبي موقن
قل لمن شاء الهدي فليؤمن مظهر الواجب يا للممکن

صورة الجاعل يا للمظهر
حجة الرحمان نفس المصطفي ما راي من ذنب إلا و عفي
ما اتي عهد إلاّ و وفي ما رمي رميةً إلاّ وکفي
ما غزا غزوة الاّ وظفر
نجم افضاله في الآفاق لاح والِهِ والآل ان شئت النجاح
ذکر القابه للروح راح اسد اللّه اذا جال و صاح
ابوالايتام اذا جاد وبر
من تولاه و ذو قلب سليم لايخاف قطّ من حرّ الحجيم
هو للجنة و النار قسيم حبّه مبدءُ خلدٍ و نعيم
بغضه مبدء نار و سقر
…و ابوالاطهار من يقشفه السن ما کذبت توصفه
هو في الجلباب ما يکشفه کل من مات و لم يعرفه
موته موت حمار و بقر
جاحدوا فضله في النکر طغوا عدلوا عن نهج حق وبغوا
ليس ينفعهم وان دهراً بکوا خصمه ابغضه اللّه ولو
حمد اللّه واثني وشکر
…کلمة اللّه تعالي العليا قاصم الکفر مبيد الاعداء
بالنبي کان له الاستعلاء من له صاحبة کالزهراء
وسليل کشبير و شبر
مطلع النور و مصباح الظلم ضوء مشکوة الهدي هادي الامم
عالم اللوح بما يجري القلم عنه ديوان علوم وحکم
فيه طومار عظات و عبر
…سمح في دارها اصل الکرم بالسخا ماحي اسم الحاتم
فضله شاع ببذل الخاتم بو تراب و کنوز العالمم

عنده نحو سفال و مدر
دع دعاة الغي و اطلب و رشداً اعتصم بالحبل و اترک حسداً
وانصر الحق لساناً ويداً ايها الخصم تذکرو سنداً
متنه صح بنص و خبر
ابشروا يا قوم بالنار السعير ما لکم من شافع او من نصير
کيف انکرتم ألستم بخبير اذا اتي احمد في خمّ غدير
بعليٍّ وعلي الرحل نبر
بالملأ من نفسه أدناه آخذاً ساعده علاّه
امره المستور قد اجلاه قال من کنت أنا مولاه

فعليّ له مولا و مفر
مع انّ الله بالمن جدير ولما شاء ففعّال قدير
ارسل الرسل علي الناس نذير قبل تعيين وصيّ و وزير
هل تري مات نبي و هجر
من فتوحاته حصن بقموص هربت منه الکماة کاللصوص
ناطق في بطشه خير النصوص من اتي فيه نصوص بخصوص
هل باجماع………ينکر
هنّوه ببخٍ بخٍ في العلن بمحل قد حباه ذوالمنن
جاء هذا في الصحاح والسنن آية الله وهل يجحد من
خصّه الله بآيٍ و سور
خاب من خان علياً واهان و به يسلک نحو الرضوان
إنّه اتضح الامر و بان ودّه اوجب ما في القرآن
اوجب اللّه علينا وامر
«واله» المادح اللّه حماه و وفيه الحظ في نيل مناه
کل من عاداه لايرضي لقاه مدعي حبّ علي وعداه
مثل من انکر حقّاً واقر

پاورقي

1 . تذکره شعراي آذربايجان، محمد ديهيم، تبريز، چاپ آذر آبادگان، 1367ش، ج1، ص414
2 . براي آگاهي از شرح حال محيط افشار رجوع شود به: تذکره شعراي آذربايجان، ج1، ص390 و 484؛ سخنوران آذربايجان، عزيز دولت آبادي، تبريز، دانشکده ادبيات و علوم انساني، 1355ش، ج2، ص923؛ بزرگان و سخن سرايان آذربايجان غربي، محمود راميان با همکاري محمد تمدن و علاء الدين تکش، تهران، 1344 ش، ص272؛ علماي معاصرين، ص82؛ مواد التواريخ، ص22 و 250 و 434
3 . براي آگاهي بيشتر از شرح حال واله، رجوع شود به: نقباء البشر، آقابزرگ تهراني، چاپ دوم، مشهد، نشر مرتضي، 1440ق، ج4، ص1466، شماره1979؛ الذريعة الي تصانيف الشيعة، همو، بيروت، دارالاضواء ج9، ص1255 و ج4، ص475؛ تذکره شعراي آذربايجان، ج1، ص414 ـ 416؛ بزرگان و سخن سرايان آذربايجان غربي، ص373 ـ 375؛ سخنوران آذربايجان، ج2، ص931 و 932؛ فهرست آستان قدس رضوي، مشهد، 1329ش،ج5، ص252؛ الحديقة المبهجة، شيخ محمدعلي ارودباري، مخطوط.
4. الذريعه، ج4، ص475؛ فهرست نسخه هاي خطي کتابخانه مجلس شوراي اسلامي، ج37، شماره 13879؛ فهرست کتابهاي چاپي فارسي، خان بابامشار، ج1، ص1439. کتاب توان و روان در سال 1335ق. در 390 صفحه به چاپ رسيده است.
5. رساله اي با عنوان «صحيفة المحبة» شامل چهل حديث در فضايل علي(ع) در کتابخانه آية اللّه مرعشي به شماره 8084 موجود است که در فهرست آن کتابخانه (ج21 ص86) معرفي شده است. احاديث آن رساله با احاديث شرح شده در توان و روان يکي است و اندک تفاوتي در ترتيب احاديث دارد.
6 .ما تمامي تخميس واله تبريزي را در کتاب ولايت نامه(ص39 ـ 41) درجه نموده ايم.
7 . اين کتاب خطي است و تا به حال به چاپ نرسيده، نسخه خطي آن به ضميمه کتاب توان و روان در کتابخانه مجلس شوراي اسلامي به شماره 13879 موجود است.
8 . «ما هو اللّه ولکن مثلا» (ولايت نامه، ص31