دامن مهتاب


من غديرم!

برکه آرميده در دل صحرا. اما جاري تا عمق تاريخ، از اين کران تا آن کران و تا همه بيکران ها!

چشمه جوشان عشق و ايمانم . پيام آور آزادي انسانم.

من غديرم!

طنين «آواز حقيقت» برکه اي از نور، ناي سبزه زاران حيات.

من غديرم!

سايه سار اميد رهايي بشر، روح ماندگار معنا، حديث حادثه اي والا.

من غديرم!

يادگار يادها و تلاوت ارزشهاي تاريخ، تداوم رسالت و توحيد، بازتاب فريادهاي خورشيدي!

من غديرم!

مضربي از مهبط آدم و بهشت . حاصل جمع عشق و ايمان و استقامت و ظفر.

من غديرم!

سرشار از انديشه روشن تاريخ و صداي شادي آب در مهتاب.

من غديرم!

دل مايه ابراهيم خليل، در پي ريزي کعبه ايمان و فرا بردن پايه هاي اسلام، تا عرش خداوندي و بارگاه کبريايي.

من غديرم!

خطي از خدا تا امتداد همه تاريخ!

من غديرم!

سرشار از برکت نوحه هاي نوح و مددکار رهايي کشتي او، در تلاطم طوفان!

من غديرم!

عرصه و آبشخور آهوان رميده، آهواني که به عزم رهايش، وادي به وادي به شوق مي پويند و بيابان تجلي و نور و طور را، مي جويند.

من غديرم!

فرزند سعي ساره و هجر هاجر و زمزمه ي زمزم!

من غديرم!

پاره اي از نيل که موسائيان، به نشاط فرو رفتن در رحمت و برکت پروردگار، در آن گام نهادند و به سلامت و ميمنت و برکت، از آن فراز آمدند.

من غديرم!

جان بخش دلها، همچون دم عيساي مسيح، و متبرک از زهد زکرياي پيامبر(ع) .

من غديرم!

ياد آيه ميثاق و کمال، برکه اي فزونتر از دريا، مشعل جاودان سوز مبارک.

من غديرم!

معبد همه ديدگان نافذ حق بين، و رستنگاه برگ و گل و باد و آفتاب.

من غديرم!

نظرگاه «شبان وادي ايمن» قبله گاه و راهنماي خضر نبي!

من غديرم!

کرامت دستان سبز تاريخ، سنگ نشان همه دلدادگان دريا دل!

من غديرم!

تبلور متن متيني از راهبري همه رهروان حق جوي عدالت مدار ايمان پناه.

من غديرم!

پايگاه عرفان خوشه هاي پر ثمر ايثار و عشق و تجلي و آرمان و جايگاه فرود فرشتگان و فرشته سانان و سبکباران.

من غديرم!

تداوم رسالت «گل سرخ»، در «باغستان توحيد».

من غديرم!

استمرار روزهاي آفتابين و شبهاي ماهتابي.

من غديرم!

بهاي هر چه، بهارانست، طراوت قطره قطره اي که، از باران است.

من غديرم!

عطر دل انگيز نعمت ولايت و موهبت هدايت!